گاهنامه اینترنتی نقيض مرگ











مدیر مجله نقیض مرگ

مدیر مجله نقیض مرگ

اجازه دادن به درج این داستان انگیزه بر موافقت مدیران سایت با درونمایه داستان نیست . و تنها «بخاطر رعایت حق آزادی گفتار اجازه درج این داستان داده شده است».

توجه داشته باشید این داستان تخیلی بوده و واقعیت ندارد ، واژه های عربی را پاک کردیم و واژه های پارسی را جایگزین کردیم.

این مطلب را به سایت های بالاترین و دنباله ارسال کنید.

تهران نبود ……. آقا شما کجا می ری ؟….. – نه قربونت صدام گرفت بس که داد زده بودم! رو کردم با آق اسمال و گفتم : حرکت آق اسمال نشستم رو صندلی و به کنار جاده خیره شده بودم . هفت سال بود که شاگرد آق اسمال بودم و تو اتوبوسش کار می کردم اون نخست ها درس می خوندم ولی کششم کم بود نتونستم ادامه بدم خوب اینجوریه دیگه برخی ها دو کلاس رو تو یک سال می خوندن برخی ها هم همانند من واسه اینکه پایم نیرومند شه هر دو سال یک کلاس می رفتم بالا ، اونم بزور . یک روز بابام گفت احمد جان برو پی کار ، درس خوندن بتو نیومده. ادامهٔ مطلب »



et cetera